اینجا زائر و خادم نگرانند که در مقابل بزرگواری دیگری کم بیاورند
اکبرآقا، کفش مرد عرب را واکس زد. وقتی مرد عرب کفشهایش را پوشید، خم شد و دستان اکبرآقا را بوسید؛ صحنههایی که فقط در جاده عشق میبینی. اینجا همه در حال مسابقهاند تا کسی در مقابل دیگری، کم نیاورد؛ «وسارعوا الی مغفرۀ من ربکم و رحمه». به گزارش پایگاه خبری رهپویان قم به نقل از […]
اکبرآقا، کفش مرد عرب را واکس زد. وقتی مرد عرب کفشهایش را پوشید، خم شد و دستان اکبرآقا را بوسید؛ صحنههایی که فقط در جاده عشق میبینی. اینجا همه در حال مسابقهاند تا کسی در مقابل دیگری، کم نیاورد؛ «وسارعوا الی مغفرۀ من ربکم و رحمه».
به گزارش پایگاه خبری رهپویان قم به نقل از آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها، وقتی وسط جاده نجف کربلا قرار میگیری و امتداد نگاهت را در مدار جاده عشق تنظیم میکنی، عاشق را به نظاره مینشینی؛ عاشقی که برای تفسیرش، عقل را یارای فهم نیست؛ مبهوت است و مسکوت، و عشق، عَلَمدار این وادی. دو قدم مانده به عشق، «تَن» را پای عمود ۱۰۸۰ و در موکب کریمه اهلبیت(س)، «جانی» دوباره میبخشی؛ کاری که زنان عرب در روز جمعه بهوقت یازده صبح انجام دادهاند؛ زیر تابلوی «یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه» و روبهروی کارگاه تعمیر ویلچر و کالسکه نشستهاند و لحظاتی خستگی را از تن درمیکنند. معارفی و حسینی و همکارانشان مشغول تعمیر کالسکه و دوچرخه زائراناند.
بعد از ایوان طلا، درست آنطرف کارگاه تعمیر ویلچر و کالسکه، خادمان در کارگاه خیاطی و تعمیر کفش مشغولاند؛ لباسهای زائران را میدوزند و کفشهایشان را وصله میکنند و کیف و ساکشان را تعمیر. اکبر، مهدی و غلامعلی جلوی کارگاه به زائران التماس میکنند تا کفشهای خاک گرفتهشان را برق بیندازند. این خواهشها، به هدف اجابت میافتد و صندلیِ روبهرویشان، پروخالی میشود.
چه صحنة زیبایی رقم خورد الآن که این واژهها به روی کاغذ مینشیند؛ اکبرآقا، کفش مرد عرب را واکس زد. وقتی مرد عرب کفشهایش را پوشید، خم شد و دستان اکبرآقا را بوسید؛ صحنههایی که فقط در جاده عشق میبینی. اینجا همه در حال مسابقهاند تا کسی در مقابل دیگری، کم نیاورد…
اینجا، زائر و خادم نگراناند که در مقابل مردانگی و بزرگواری دیگری، ببازند؛ به خاطر همین هرکسی یکجوری در مقابل خوبی دیگری، میخواهد دستِ برترش را رو کند؛ و حالا این مرد عرب خمشده است و دستان خادم زوّارالحسین علیهالسلام را میبوسد.
از درب سمتِ راست موکب وارد میشوی؛ که سردرِ آن نوشته است: «آستان مقدس حضرت معصومه(س)؛ موکب العتبة المعصومیة المقدسة». خادمان، آب را با جارویشان سُر دادهاند بر زمینِ گرد گرفته موکب بانوی کرامت؛ تا رسم میزبانی زوّارالحسین را آغاز کنند. این را، بویی که به مشامت میرسد، خبر میدهد.
اولین اتاق سمتِ راست، مطب و اتاق هلالاحمر است. آقا جواد، یکی از بچههای هلالاحمر، سینی را برداشت و به سمت فلاکس آبِ کنار مهمانسرای موکب رفت تا لیوانها را پر از آب کند. میگوید «زائر امام حسین(ع) که برای درمان میآید تشنه است؛ زائر محترم است، نمیشود به او گفت آب نداریم. زائر نباید تشنه بماند».
همین است دیگر؛ هیچکس در این وادی، امیدی به کار و تخصصی که بلد است ندارد و همه به دنبال بهانهاند. چقدر «آب» بهانه خوبی است برای قبولیِ عمل. اصلاً اینجا، بهشت را به «بهانه» میدهند نه به «بهاء»؛ حسین آقا را ببین؛ دارد با کودکِ عربی که در کالسکه است تا کار مادرش در مطب تمام شود، بازی میکند؛ تا مبادا در نبودِ مادر، دلش هُری بریزد. اینجا، آب از آب نباید تکان بخورد. شیعه، حسابی داغدار دل ریختنها و شرحه شرحه شدن جگرهای داغدار کودکانِ ارباب هست؛ این داغ تا قیامت برایمان بس است…
دارند اذان میگویند؛ «روح»، از صبح تا حالا، تشنه شده است و اکنون رحمتِ الهی باریدن گرفته. چقدر زمانِ تشنگیِ روح، با همصحبتی باخدا هماهنگ است؛ سبحانالله. و اگر انسان، خودش را به اقامه نماز اول وقت نرساند، چگونه نفستنگی روح را تحمل کند، چگونه روح، از پرت شدن در گندابِ مردابِ نفسانیت نجات یابد؟
خدا مسیرِ بندگیِ بندگانش را برمداری تنظیم کرد و حسین علیهالسلام نیز، جان و همهچیزش را برای حفظ آن مدار تقدیم کرد؛ «مَن اَرادَ الله بَدَأَ بِکُم» خدایا شکرت که اجازه دادی این بندة هیچ، در مقابل هستی و وجودِ مطلقت بایستد و با تو حرف بزند.
چقدر نماز در موکب آستان حضرت معصومه سلامالله علیها و در مسیر پیادهروی زائران حسینی، میچسبد…
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0